غزل شمارۀ 1139
1. اگرچه رسم بود دل بدلستان دادن
2. بدست دل نتوان بیش ازین عنان دادن
3. سپرده ام دل خود را بدست خونخواری
4. که راضیم ز رهیدن ازو بجان دادن
5. ز زهر چشم تو مردم یکی بخند آخر
6. که زهر نیز بشیرینی توان دادن
7. بپایبوس تو در بزم وصل اگر رسم
8. خوش است به بوسه گهی هم بر آستان دادن
9. نه آنچنان ز تو اهلی شدست خانه خراب
10. که از خرابی او میتوان نشان دادن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده