غزل شمارۀ 1272
1. بیمارم و لب تشنه و از قافله مانده
2. آبی که بود در جگرم ز آبله مانده
3. بگشا سر آن زلف چو زنجیر و نگه کن
4. جان داده صد آشفته و در سلسله مانده
5. تن غرقه بخون دل و محبوب نه راضی
6. ما خسته و پا در گل و او در گله مانده
7. رفتند رقیبان همه در کعبه مقصود
8. عاجز صفتانند درین مرحله مانده
9. جان رخت ببست از تن پر درد و هنوزش
10. در گوش و دل از ناله من غلغله مانده
11. فریادرس ایعقل گرانمایه که اهلی
12. در چنگ حریفان تنگ حوصله مانده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده