غزل شمارۀ 1321
1. بخدا که بزم ما را ز غم تو شامگاهی
2. نفروخت هیچ شمعی که نکشتمش بآهی
3. چه خوش آنکه میگذشتی سوی من بناز و کردی
4. چه تبسمی نهانی چه بلای جان نگاهی
5. منم آن شکار وحشی که ز تیر طعنه هرگز
6. نبود ز دست مردم گذرم بهیچ راهی
7. به طفیل خسروی کن نظری چو میتوانی
8. که بیک نظر کنی خوش دل ریش دادخواهی
9. تو نهال حسن و اهلی چه گیا که بر تو دستش
10. نرسد و گر رسد هم بکجا رسد گیاهی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده