اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 188

1. جور آن بت همه بر جان پریشان من است

2. سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است

3. که گزیدست بدندان لب لعلش که بر او

4. زخم دندان نه باندازه دندان من است

5. در غم او همه کس مست و گریبان چاکند

6. از میان همه دستش بگریبان من است

7. عاقبت کار حریفان همه سامان بگرفت

8. آنچه سامان نپذیرد سر و سامان من است

9. دین عاشق برضای دل معشوق بود

10. کفر اگر یار قبولش بود ایمان من است

11. غافل از حال من امشب مشو ای همسایه

12. کامشبم می کشد آن شمع که مهمان من است

13. امشب از گرمی مجلس جگر شمع بسوخت

14. وین نه از شورمی، از آتش پنهان من است

15. ابر رحمت بگنه شویی اهلی نرسد

16. چشم امید بدین دیده گریان من است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
* خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
شعر کامل
سعدی
* بسر سر بالین من هر شب خیال زلف او
* دسته دسته سنبل خواب پریشان آورد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
* زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
شعر کامل
حافظ