غزل شمارۀ 232
1. حسن تو گرچه با همه کس در تجلی است
2. با دیگران به صورت و باما بمعنی است
3. خاک ره از فروغ تو ای آفتاب حسن
4. هر ذره را به چشمه خورشید دعوی است
5. عیسی دهد بمرده ز گفتار جان ولی
6. مسکین کسی که کشته گفتار عیسی است
7. حال من و سگت زعنایت گذشته است
8. احوال ما حکایت مجنون و لیلی است
9. اهلی ز اهل دولت اگر بر کناره ماند
10. دولت همین بسش که نه از اهل دنیی است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده