غزل شمارۀ 25
1. برخ تو مه جبینان حسدست یک بیک را
2. تو چه آدمی که باشد بتو رشک صد ملک را
3. ندهد کس از شهیدان بتو شوخ یاد اگرنه
4. نفس تو زنده سازد چو مسیح یک بیک را
5. بر تو دیده بانی بره امید دارم
6. نه بهر زه می نشانم به دو دیده مردمک را
7. منم اوفتاده موری بره سمندت اما
8. نه تو راست رحم بر من نه سمند تیزتک را
9. نه فراغتی ز عشقم نه سعادتی ز بختم
10. نه ارادتی به راهم نه کرامتی فلک را
11. به جفا چو چشم مستش جگرم کباب سوزد
12. تو لبش نگه کن ای دل مشکن حق نمک را
13. به سیه دلی شکایت نتوان ز عشق اهلی
14. چو زر تو قلب باشد چه گنه بود محک را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده