اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 314

1. با یکدم وصلت غم عالم نتوان گفت

2. صد ساله سخن باتو بیکدم نتوان گفت

3. ما وصل نجوییم و غم هجر تو خواهیم

4. وز نازکی خوی تو این هم نتوان گفت

5. با زخم تو خاموشم و زخمی دگرست این

6. کاحوال دل ریش بمرهم نتوان گفت

7. بسیار دهان تو کم از ذره بود لیک

8. در روی نکویان سخن کم نتوان گفت

9. هر کس که سگ یار نشد گرچه فرشته است

10. در مذهب ما هرگزش آدم نتوان گفت

11. ای من سگ آن گوشه نشین کو قدم از دیر

12. بیرون ننهاد و خبرش هم نتوان گفت

13. ساقی قدحی بخش و مترس از غم ایام

14. کانجا که تو باشی سخن از غم نتوان گفت

15. پیش تو هزار آینه جم به یکی جو

16. با چشمه خورشید ز شبنم نتوان گفت

17. ترسا بچه یی قاتل اهلی است که از ناز

18. با او سخن از عیسی مریم نتوان گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
* اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
شعر کامل
حافظ
* دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی
* ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم
شعر کامل
رهی معیری
* غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
* جز این خیال ندارم خدا گواه من است
شعر کامل
حافظ