غزل شمارۀ 373
1. در عشق تو تا در غم خویشی ملامت است
2. از خود چه بگذری همه خیر و سلامت است
3. مست از شراب عشق بتان شو که جام می
4. یک مستی و هزار خمار ندامت است
5. در عاشقی بلاست چه مرگ و چه زندگی
6. مردن ملامت است و نمردن غرامت است
7. صاحبدلی که شاد کند خاطری کجاست
8. جز پیر می فروش که محض کرامت است
9. صد کشته زنده کردی و کس را خبر نشد
10. یک مرده زنده کرد مسیح و قیامت است
11. برما چگونه اهل سلامت گذر کنند
12. زینسان که کرد با همه خار ملامت است
13. اهلی بیا که گوشه نشین عدم شویم
14. کان منزل سلامت و جای اقامت است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده