اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 391

1. درد می مرهم ریش دل بیمار غم است

2. ورنه از دولت ساقی می صافی چه کم است

3. وصل لذت ندهد تا نچشی زهر فراق

4. لذت عشق هم از چاشنی زهر غم است

5. درد جامی که رسد از تو غنیمت شمریم

6. در دو صافی ز کفت هرچه بود مغتنم است

7. ای مسیحا نفس آخر چه شود گر ز کرم

8. بازپرسی که دل خسته ما درچه دم است

9. چون کبوتر دل ما صید در و بام تو شد

10. پاس مرغ دل ما دار که صید حرم است

11. کوس بدنامی ما در همه آفاق زدند

12. آتش سینه ما در همه عالم علم است

13. کیست اهلی؟ که گدایی کند از لعل تو لیک

14. چشمه نوش لب لعل تو بحر کرم است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تن از درد لرزان چو از باد بید
* دل از جان شیرین شده ناامید
شعر کامل
فردوسی
* نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
* چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* بس که زاهد به ریا سبحۀ صد دانه شمرد
* در همه شهر بدین شیوه شد انگشت نما
شعر کامل
جامی