غزل شمارۀ 405
1. هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت
2. هشیار و عاقل آمد و مجنون و مست رفت
3. زلف تو خواستم که بگیرم دلم ربود
4. آنم بدست نامد و اینم ز دست رفت
5. دلبر چو رفت رشته جان گو گسسته باش
6. دام اینزمان چه سود که ماهی ز شست رفت
7. در خون نشسته ام که کمان ابرویم ز ناز
8. چون تیر خویش در نظرم تا نشست رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده