اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 464

1. شدم هلاک و ز من جز دریغ و درد نماند

2. بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند

3. گذشت رقص کنان جان چو کرد از خود یار

4. بکوی او چه حریفان هرزه گرد نماند

5. کجا شد از می وصل تو سرخ رویی من

6. که در خمار غمم غیر روی زرد نماند

7. برفت گرمی بازار همدمی بر باد

8. چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند

9. ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی

10. که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند

11. بیاد چشم و لبت مست شد چنان اهلی

12. که چون فرشته در او ذوق خواب و خورد نماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
* تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
شعر کامل
سعدی
* به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی
* ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم
شعر کامل
حافظ
* فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
* تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
شعر کامل
حافظ