غزل شمارۀ 469
1. باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد
2. عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد
3. صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد
4. مدعی از زخم خاری شکوه بسیار کرد
5. در سر بازار حسنش گل خریداری نیافت
6. گرچه چندین گل فروشی گل درین بازار کرد
7. دور ازان لبها نمی خواهم حیات و زندگی
8. زانکه هجر او مرا از زندگی بیزار کرد
9. پرده بگشود آن گل و اهلی ز حیرت دم نزد
10. گرچه با خود همچو بلبل صد سخن تکرار کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده