غزل شمارۀ 471
1. زلف یار از دست رفت و دل ازو دیوانه ماند
2. مشک رفت از خانه اما بوی او در خانه ماند
3. خانه ناموس کندم از پی گنج مراد
4. آن نیامد عاقبت در دست و این ویرانه ماند
5. شمع چندان سر کشید از ناز کز برق فنا
6. خود نماند و داغ حسرت بر دل پروانه ماند
7. ساغر عشرت شکست و هر کسی راهی گرفت
8. عاشق افتاده دل در گوشه میخانه ماند
9. گرچه آن شوخ پریوش را نماند آن حسن و ناز
10. اهلی سرگشته باری از غمش دیوانه ماند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده