اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 520

1. دل کارزوی وصل تو در سینه او بود

2. تیغ تو کلید در گنجینه او بود

3. چون لاله بهر دل که نگه کردم ازین باغ

4. داغ کهنش از غم دیرینه او بود

5. ماهیت خورشید چو دریافتم آخر

6. عکسی ز جمال تو در آیینه او بود

7. آه از ستم چرخ که با هرکه نشستم

8. گویا غم عالم همه در سینه او بود

9. آن شیخ که میگفت که ما فاسق و مستیم

10. فسق همه در یک شب آدینه او بود

11. ای برهمن از خرقه چو صوفی بدر آمد

12. زنار تو یکموی ز پشمینه او بود

13. غافل مشو از اهلی مسکین که همه عمر

14. چرخ از سبب مهر تو در کینه او بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو خورشید زان چادر قیرگون
* غمی شد بدرید و آمد برون
شعر کامل
فردوسی
* سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست
* بیم آن دارم که دود من بگیرد دامنش
شعر کامل
سلمان ساوجی
* میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
* چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شعر کامل
سعدی