اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 551

1. او که از دیده خونابه چکانم نرود

2. نرود یک نظر از دیده که جانم نرود

3. اینقدر در شب وصلش ز خدا میخواهم

4. که به نظاره او تاب و توانم نرود

5. میتوانم که بپوشم غمش از خلق ولی

6. طاقتم نیست که نامش بزبانم نرود

7. او بر اسب ستم و توسن دل سرکش هم

8. چه توان کرد که از دست عنانم نرود

9. دل پرخون که نشان گشت بخاک قدمش

10. باشد از سیل فنا نام و نشانم نرود

11. او که رنجد ز فغان گو لبم از خاتم لعل

12. مهر کن تا بفلک آه و فغانم نرود

13. اهلی آن سرو روان مونس جان است مرا

14. چون کنم کز پی او روح و روانم نرود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خاطرت از شکوه ما کی پریشان می شود؟
* زلف پر کرده است از حرف پریشان گوش تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند
* گو بده باده درین حجله که سورست اینجا
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* صدف وار گوهرشناسان راز
* دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
شعر کامل
سعدی