اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 554

1. بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود

2. جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود

3. مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده

4. دل من تا بکی از داغ تو مجروح بود

5. در چنین بحر بلا مردمک دیده بس است

6. که بطوفان غم آسوده تر از نوح بود

7. در مسجد همه وقتی نگشایند به خلق

8. در میخانه عشق است که مفتوح بود

9. جان من با تو توان نسبت شخصی کردن

10. که سرا پای وجودش همه از روح بود

11. حال اهلی که چه شمع از غم دل میسوزد

12. گر نیاید بزبان پیش تو مشروح بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون پستهٔ شیرینت شوری چو شکر دارد
* هر لحظه به شیرینی شوری دگر انگیزد
شعر کامل
عطار
* خویش من آنست که از عشق زاد
* خوشتر از این خویش و تباریم نیست
شعر کامل
مولوی
* شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
* بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
شعر کامل
حافظ