اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 575

1. جان هلاک از شوق و یار از دیه ما میرود

2. تشنه مردم چشمه حیوان بصحرا میرود

3. گرد و دین در فراقش از ملاحت سوخت سوخت

4. یار من یا رب سلامت باد هر جا میرود

5. در دو عالم هر کجا صیدی بود نخجیر اوست

6. او بقصد دیدن غمدیده عمدا میرود

7. ناصحم گوید که بنشین در پی اش صحرا مگیر

8. چون کنم؟ گرمی نشینم جان شیدا میرود

9. میرود آنشوخ و فریاد اسیران در پیش

10. شاه خوبان است و با صد شور و غوغا میرود

11. بازش آرای همنشین و فتنه بنشان کان سوار

12. پای اگر در زین درآرد فتنه بالا میرود

13. در بر بازار حسن او که صد یوسف کم است

14. اهلی از جوش خریداران بسودا میرود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
* بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
شعر کامل
سعدی
* همه عالم به تماشای تو شادند آری
* نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
شعر کامل
کمال خجندی
* من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
* حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
شعر کامل
سعدی