اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 601

1. عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد

2. در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد

3. بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی

4. نبود کسی که از وی خون در جگر ندارد

5. ناصح مرا بکشتی از دردسر چه حاصل

6. خوشوقت مرده باری کاین دردسر ندارد

7. مجنون چو سک مجاور بر آستان لیلی است

8. گر میزند به سنگش جای دگر ندارد

9. اهلی ز شور بختی دورست از آن شکر لب

10. باور مکن که طوطی میل شکر ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
* شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
شعر کامل
سعدی
* هیچ از لب و چشم تو قناعت نتوان کرد
* یارب چه نهادند در این شکر و بادام
شعر کامل
فروغی بسطامی
* آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز
* گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری