اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 681

1. چو آتشپاره از در درآمد خانه گلشن شد

2. چه آتشپاره کز رویش چراغ دیده روشن شد

3. خیال دانه خالش من از دل چون کنم بیرون

4. که آن تخم بلایکدانه بود امروز خرمن شد

5. ملامت تا بکی زاهد، قیامت نخواهد زد

6. که از بهر بتان جون من مسلمانی برهمن شد

7. به کنج غم نماند از من بغیر از ذره خاکی

8. که آنهم باغبار آه من بیرون ز روزن شد

9. دل گمگشته ام پیدا نشد جز در خیال آخر

10. تن چون رشته هم ظاهر مگر در چشم سوزن شد

11. نماند آن یاری از بختم که بودش دوستی اهلی

12. جفای بخت من بنگر که با من درست دشمن شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی حدیث مستی و فریاد عاشقی
* دیگر مکن که عیب بود خانقاه را
شعر کامل
سعدی
* من نه تنها خواهم این خوبان شهر آشوب را
* کیست در شهر آنکه خواهان نیست روی خوب را
شعر کامل
جامی
* گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
* دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
شعر کامل
هاتف اصفهانی