اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 761

1. به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند

2. بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند

3. گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود

4. که نزد او چو حریفان هرزه گرد نماند

5. نماند از می وصل تو سرخرویی من

6. که در خمار غمم غیر روی زرد نماند

7. برفت گرمی بازار هستی ام برباد

8. چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند

9. ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی

10. که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند

11. بیاد چشم و لبش مست شد چنان اهلی

12. که چون فرشته درو ذوق خواب و خورد نماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من
* تو هم در آینه بنگر که خویشتن بپرستی
شعر کامل
سعدی
* پس از تحمل سختی امید وصل مراست
* که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید
شعر کامل
سعدی
* ز هر سو شاخ گیسو شانه می‌کرد
* بنفشه بر سر گل دانه می‌کرد
شعر کامل
نظامی