اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 861

1. دیده بوصل آرمید دل نشود خوش هنوز

2. آب ز سر برگذشت در جگر آتش هنوز

3. آ]وی سرگشته شد کشته به تیر نظر

4. گر نبرد ترک مست دست بترکش هنوز

5. از گذر سیل اشک نقش بصر شسته شد

6. و از اثر خون دل چهره منقش هنوز

7. کار دل آشفتگان راست شد از نوخطان

8. خاطر مجموع ما از تو مشوش هنوز

9. گرچه بروی چو روز زلف چو شب بسته یی

10. روز کنی شام ما از رخ مهوش هنوز

11. سبزه تر خشک شد غنچه گل باد برد

12. نرگس ما خاک شد سرو سهی خوش هنوز

13. خاک تن کوهکن باد بهر گوشه برد

14. صورت شیرین زناز مانده برابرش هنوز

15. هر خس و خاری که بود گشت بکویت عزیز

16. اهلی شوریده بخت خوار و ستم کش هنوز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به باده دست میالای کان همه خون است
* که قطره قطره چکیده ست از دل انگور
شعر کامل
ظهیر فاریابی
* به خاموشی توان شد گوهر اسرار را محرم
* صدف تا بست از گفتار لب، شد مخزن دریا
شعر کامل
صائب تبریزی
* بختم جوان و عقلم پیر ست لیک عشقش
* آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
شعر کامل
جامی