اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 901

1. من آب خضر جویم بهر سگان کویش

2. او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش

3. تاب نظر ندارم آن به که خاک گردم

4. تا ذره ذره بینم در آفتاب رویش

5. صد آب زندگانی میرد بپای آن گل

6. صد خضر چون مسیحا جان میدهد ببویش

7. تاب فغان ندارد آه از مزاج آن مه

8. کز گل بنازنینی نازک ترست خویش

9. آن نازنین بدخو، کی رام خویش سازم

10. کز من رمد به آهی آهوی فتنه جویش

11. ای باد زلف او را برهم مزن که ترسم

12. جمعی شوند درهم ز آشفتگی مویش

13. بسیار گوست اهلی عیبش نشاید اما

14. کز سینه میکند کم دردی به گفتگویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تفاوتی نکند قدر پادشایی را
* که التفات کند کمترین گدایی را
شعر کامل
سعدی
* دلیری کجا نام او اشکبوس
* همی بر خروشید بر سان کوس
شعر کامل
فردوسی
* ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
* به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
شعر کامل
حافظ