اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 93

1. اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت

2. حقیقتی دگرست این که می کند مستت

3. پی نظاره خود جام جم تو را دادند

4. تو خود نگاه نکردی که چیست در دستت

5. تو آن گلی که چو من صدهزار سوخته را

6. بباد دادی و بر دل غبار ننشست

7. دلا به چشم تو صدخار اگر شکست آن گل

8. همین بس است که در چشم غیر نشکستت

9. تورا به چرخ بلند آفتاب خواند از مهر

10. چو سایه خاک نشین کرد همت پستت

11. خمار هجر بود با می وصال بترس

12. طمع مدار که در وصل دل ز غم رستت

13. چو صید کشته مجو خونبها از او اهلی

14. بس است این که به فتراک خویش بر بستت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد
* مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم
شعر کامل
حافظ
* به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
* که منتی است ز شمشیر او به گردن من
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ای عقل همانا که نداری خبر از عشق
* بگریز که او دشمن فرزانگی آمد
شعر کامل
وحشی بافقی