امیر معزی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 232

1. چون عقیق آبدار است و کمند تابدار

2. آن لب جان پرور و زلف جهان آشوب یار

3. آب دارم در دو چشم و تاب دارم در جگر

4. زان عقیق آبدار و زان ‌کمند تابدار

5. زلف او گرد رخش پروانه‌وار است ای عجب

6. این دل من هست در سودای او دیوانه‌وار

7. نیست یک ساعت قرار این هر دو را بر جای خویش

8. کی بود پروانه و دیوانه را هرگز قرار

9. گر نبیند هیچکس پیوسته با خورشید سرو

10. کان یکی بر آسمان است این دگر بر جویبار

11. روی چون خورشید او بر سرو مسکن چون گرفت

12. قامت چون سرو را خورشید چون آورد بار

13. من ز دل ‌گیرم قیاس ا‌حال زارا خویشتن

14. او ز من‌ گیرد قیاس این دل نابردبار

15. او چو در من بنگرد داند که ‌گرم افتاد دل

16. من چو د‌ر او بنگرم دانم ‌که صعب افتاد کار

17. در دو زلفش هست عطر و در دل من آتش است

18. عطر در آتش نهد چون گیرم او را در کنار

19. خواهد آن دلبر که من وصف جمال او کنم

20. بوی عطر آید ز من در پیش تخت شهریار

21. شاه مشرق ارسلان ارغو خداوند ملوک

22. ملک را از ارسلان سلطان مبارک یادگار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشو زنهار ایمن از خمار باده عشرت
* که دارد خنده گل گریه تلخ گلاب از پی
شعر کامل
صائب تبریزی
* به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
* تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
شعر کامل
سعدی
* جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
* و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
شعر کامل
حافظ