شمارهٔ 369
1. خطّ است گرد عارض آن ماه دلستان
2. یا سنبل است ریخته بر طرف گلستان
3. یا عنبرست حلّ شده بربرگ نسترن
4. یا مورچه است صفزده برگرد ارغوان
5. از کوچکی که هست مر آن ماه را دهن
6. از لاغریکه هست مر آن ماه را میان
7. چون در میان و در دهن او نگه کنی
8. گوئی میان او کمرست و کمر دهان
9. در پرنیانش آهن و در مشک آتش است
10. این هر چهار سخت بدیع است و دلستان
11. هرگز بدین صفت نشنیدم مُشَعبَدی
12. کاهن به مشک پوشد و آتش بهپرنیان
13. من دارم از عقیق به جَزع اندرون اثر
14. واو دارد از شکر به عقیق اندرون نشان
15. تا دور گشت قامت چون تیر او زمن
16. پشتم شدست در طلبش چفته چون کمان
17. جز دیدهٔ من و لب او در جهان که دید
18. جزع عقیق بار و عقیق گهرفشان
19. هرگز کمان روان ز پس تیر کس ندید
20. چون شدکمان من ز پس تیر او روان
21. هر شب که دست در علم وصل او زنم
22. خورشید برکشد عَلَم صبح در زمان
23. وان شب که قصههای فراقش کنم به شعر
24. گمره شوند فَرْقد و شِعْری به آسمان
25. تاکی نهم به دل بر از اندوه عشق داغ
26. تاکیکنم ز هجر بتان ناله و فغان
27. جان پرورم بهدوستی و مدح صاحبی
28. کاو هست یرورندهٔ ملک خدایگان
29. فرخنده مجد ملک و پسندیده شمس دین
30. تاج تبار و واسطهٔ عقد دودمان
31. بوالفضل کز فضایل و اقبال نام او
32. منسوخ کرد نام بزرگان باستان
33. بدری که شد به طلعتش افروخته زمین
34. صدری که شد به همتش آراسته زمان
35. جان است شکر او که بود آشنای عقل
36. عقل است مهر او که بود رهنمای جان
37. گویی کفایت و هنرش وهم و فکر توست
38. کان هست بینهایت و این هست بیکران
39. گویی مناقبش صفت ذات صانع است
40. کاندر چگونگیش همی گم شود گمان
41. تخمی شناس خدمت او در زمین بخت
42. کان تخم بردهد به همه وقت نام و نان
43. سود و زیان و سَعْد و نحوست به هم دهند
44. افلاک در تحرک و اجرام در قران
45. آهنگ سوی خدمت او کن که خدمتش
46. سعدی است بینحوست و سودی است بیزیان
47. دارد به زیر کلک در از عقل و از هنر
48. گنج و سپاه و مملکت صاحب القران
49. بی عقل کامل و هنر وافر ای عجب
50. بر کام خویشتن نتوان گشت کامران
51. نه شغل روزگار توان ساخت بر گزاف
52. نه کلک شهریار توان داست رایگان
53. ای گوش غایبان ز کمال تو پر خبر
54. وی چشم حاضران زجمال تو پر عیان
55. امر تو چون قضاست رسیده بهر مکین
56. نام تو چون هواست رسیده بهر مکان
57. کوهیگران زعزم تو کاهی شود سبک
58. کاهی سبک ز حزم تو کوهی شود گران
59. فضل کفات را به قلم نقد کردهای
60. وارزاق خلق را به قلم کردهای ضمان
61. یک تن که دید ناقد فضل همه کفات
62. یک تن که دید رازق رزق همه جهان
63. از قُوَّت عبارت و تهذیب لفظ توست
64. اندر لغت فصاحت و اندر نُکَت بیان
65. اعجاز و سِحْر وصف بیان و بنان توست
66. هم معجزالبیانی و هم ساحرالبنان
67. کلک مُشَعْبد تو چراغی است نوربخش
68. ازکاشغر زبانه زده تا به قیروان
69. ملک از دخان او همه ساله مُنَقّش است
70. و او خود منقش است همه ساله از دخان
71. ماند به خیزران و به قدرت چو خنجرست
72. هرگز که دید قدرت خنجر ز خیزران
73. بینای اَکْمَه است و سخنگوی اَبْکَم است
74. دانای بیدل است و توانای ناتوان
75. مرغی است اوکه درّو شبه پرکشد به هم
76. چون سوی صحن باغ گراید ز آشیان
77. در زیر هر صفیرش درّی است شاهوار
78. در زیر هر صریرش گنجی است شایگان
79. او هست درکف تو و تاثیر نقش اوست
80. در قصرهای قیصر و در خانههای خان
81. ای آشکار پیش دلت هر چه کردگار
82. آرد همی به پردهٔ غیب اندرون نهان
83. دست تورا به ابر که داند قیاس کرد
84. تا بدره بدره این دهد و قطره قطره آن
85. در حشر اگر به دست تو باشد شمار خلق
86. بر هیج خلق بسته نماند در جنان
87. هرچند پادشاه تن آدمی است دل
88. از بهر آفرین تو شد بندهٔ زبان
89. گوییکه مدح تو سبب عز و شادی است
90. زیرا که مادح تو عزیزست و شادمان
91. گرگنجهای مدح تو مخزون کند قضا
92. گردونش قلعه باید و خورشید پاسبان
93. رسته است از امتحان فلک طبع من رهی
94. تا کردهام به طبع مدیح تو امتحان
95. خواهم همی ز بهر ثنای و لقای تو
96. در دیده روشنایی و درکالبد روان
97. در مدح تو به وصفکمال است شعر من
98. خاصه به رسم تهنیت جشن مهرگان
99. جشنی عجب که در چمن و بوستان همی
100. بر لشکر بهار زند لشکر خزان
101. گویی مگر درخت یکی مرد راهب است
102. بر دوش او فکنده یهودانه طیلسان
103. زنگارگون لباس درختان جویبار
104. گویی فرو زدند بهزنگار زعفران
105. بیماری است و عشق رخ زرد را سبب
106. بیمار و عاشق اندر مگر باغ و بوستان
107. گر طبع باغ پیر و کهن گشت باک نیست
108. طبع تو تازه باد و تن و بخت نوجوان
109. تا در میان دشمن و اندر میان دوست
110. ازکین بود حکایت و از مهر داستان
111. بر دشمنانت نحس زحل باد کینهورز
112. بر دوستانت سعد فلک باد مهربان
113. گنج طرب همیشه تو را باد زیردست
114. اسب ظفر همیشه تو را باد زیرران
115. روشن به طلعت شه افاق چشم تو
116. روشن به نور طلعت تو چشم خاندان
117. جاه و قبول و حشمت تو هر سه پایدار
118. عز و بقا و دولت تو هر سه جاودان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده