شمارهٔ 41
1. هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
2. هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
3. جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
4. کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
5. گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
6. نور او یک ذره از ایمان سلطان سنجرست
7. ور چه دریا در همه وقتی مثل باشد به جود
8. جود او یک قطره از احسان سلطان سنجرست
9. زحمت روزِشمار و رحمت دارُالقَرار
10. هر دو در میدان و در ایوان سلطان سنجرست
11. هند و ترکستان و خوارزم و عراق و روم و شام
12. هرکه دارد بندهٔ فرمان سلطان سنجرست
13. گرچه فرسنگی بود بالای میدان ملوک
14. از حَلَب تاکاشغر میدان سلطان سنجرست
15. از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
16. کیست کاو را زهرهٔ عِصیان سلطان سنجرست
17. عاریت دارند شاهان مُلک را در شرق و غرب
18. زانکه شرق و غربگیتی آنِ سلطان سنجرست
19. خلق را معلومگشت از رزم غزنین و عراق
20. کایتِ فتح و ظفر در شأن سلطان سنجرست
21. گر بجویی در عراق و بقعهٔ غزنین هنوز
22. زخم تیغ ونیزه و پیکان سلطان سنجرست
23. شاه را گر حجت و برهان بباید در هنر
24. تیغ و بازو حجت و برهان سلطان سنجرست
25. اندرین ایام تاریخ ظفر باید نبشت
26. زانکه دوران ظفر دوران سلطان سنجرست
27. هر دلیری کاو نگرداند ز شیر شَرزَه روی
28. روی او بر شیر شادُروان سلطان سنجرست
29. هرکه در دنیا سزای حاجب و دربان شدست
30. خاک پای حاجب و دربان سلطان سنجرست
31. در جهان ابری که از بخشش نیاساید همی
32. دست گوهربارِ زرافشانِ سلطان سنجرست
33. در بلاد هند و زابل همچو روزی خوارگان
34. خسرو هندوستان بر خوان سلطان سنجرست
35. در دیار ماوَراءالنَّهر همچون بندگان
36. خان ترکستان ستایشخوان سلطان سنجرست
37. ملک و دیوان را همی هر روز بفزاید نظام
38. تا نظامالملک در دیوان سلطان سنجرست
39. هست سلطان سنجر اکنون ازکرم مهمان او
40. گرچه عالم سر به سر مهمان سلطان سنجرست
41. تا سواران در خم چوگان بگردانند گوی
42. گوی دولت در خم چوگان سلطان سنجرست
43. تا جهان را از عطای ایزدی باشد بقا
44. در جهانداری بقای جان سلطان سنجرست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده