شمارهٔ 419
1. نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین
2. رقم کشید ز قدرت بر آسمان و زمین
3. کیشدن رقم قدرتش پدید آورد
4. هزارگونه عجایب در آسمان و زمین
5. چو یافتند عُلّو و سکون ز قدرت او
6. چه در سرشت و چه در جوهر آسمان و زمین
7. همه علو و سکون سر به سر رها کردند
8. به کدخدای ملک سنجر آسمان و زمین
9. نظام دین که همی بر سرسش کنند نثار
10. همه نجوم و همه گوهر آسمان و زمین
11. مظفر آنکه چو مهر و وفای او بینند
12. خلاف و کین بنهند از سر آسمان و زمین
13. ز نیکبختی او ملک و دین همی نازد
14. چو از نبوت بیغمبر آسمان و زمین
15. کجا ثنا کند او را خطیب بر منبر
16. ثنا کنند بر آن منبر آسمان و زمین
17. اگر بخواهد تا بر بدن بود زینت
18. شوند پر زر و پر اختر آسمان و زمین
19. ز بهر زینت ایوان بزم او شدهاند
20. مکان اختر و کان زر آسمان و زمین
21. ز فرّ طلعت میمون و سعد طالع او
22. شوند حاسد یکدیگر آسمان و زمین
23. نیاورند صلاح و نظام عالم را
24. چو آفتاب چنین داور آسمان و زمین
25. بپرورند به عدلش همی درختان را
26. ز مهر چون پدر و مادر آسمان و زمین
27. ز بهر عشرت او باغ را بیارایند
28. به گونه گونه سلب زیور آسمان و زمین
29. اگر به صورت مرغی شود سعادت او
30. چو دانه گیرد در ژاغر آسمان و زمین
31. وگر زهمت او چرخ چنبری سازد
32. برون شوند بدان چنبر آسمان و زمین
33. ایا فریشتگان کاتب مدایح تو
34. ستارگان قلم و دفتر آسمان و زمین
35. کسی که گوید با قدر و حلم تو ز قیاس
36. بوند همسر و همبر بر آسمان و زمین
37. محال گیرد و چون ژرف بنگرد بیند
38. به قدر و حلم تو در همسر آسمان و زمین
39. چو در وفای تو تا حشر دهر محضر بست
40. گوا شدند بر آن محضر آسمان و زمین
41. به روزگار تو از خلق باز داشتهاند
42. بلای صاعقه و صرصر آسمان و زمین
43. ز دولت تو به آذار و فرودین شدهاند
44. سرشک بار و شجرپرور آسمان و زمین
45. نقاب کُحلی و ادکن بر او فرو بندند
46. ز دود تیره و خاکستر آسمان و زمین
47. کند سیاست تو روز رزم مرد تهی
48. هم از روان و هم از پیکر آسمان و زمین
49. به گاه خشم تو گر روی عفو ننمودی
50. بسوختی ز تف آذر آسمان و زمین
51. کجا بسوزد خشم تو بدسگالان را
52. شوند پرشرر و اخگر آسمان و زمین
53. شکافته است و گسسته سرای و کاخ عدوت
54. بر آن صفت که گه محشر آسمان و زمین
55. چو سوگواران هر شب به سوگ دشمن تو
56. شوند در شبهگون چادر آسمان و زمین
57. فرشته است مگر لشکر تو روز مصاف
58. مدد کنندهٔ آن لشکر آسمان و زمین
59. به قهر خصم تو کردند کارهای عجیب
60. چو مهره باز و چو بازیگر آسمان و زمین
61. به کشوری که بود دشمنت خراب کنند
62. خم و ثبات در آن کشور آسمان و زمین
63. چه مهره بود و چه لعبت که داشتند آن روز
64. گرفته در دهن و در بر آسمان و زمین
65. همیشه لشکر کین تو نیلگون دارد
66. چو لون خویش و چو نیلوفر آسمان و زمین
67. گر آسمان و زمین برزند مخالف تو
68. زنند بر سر او خنجر آسمان و زمین
69. همیشه تا که ز نور و ظَلَم زنند علم
70. به حد باختر و خاور آسمان و زمین
71. همیشه تا که نمایند از فراز و نشیب
72. چو بحر اَخضر و چون لنکر آسمان و زمین
73. تو باش صدر و خداوند جاه قدر تو را
74. مطیع چون رهی و چاکر آسمان و زمین
75. بر آسمان و زمین رای و رایت تو بلند
76. تو را مُسَخّر و فرمان بر آسمان و زمین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده