امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1257

1. نگارا، عزم آن دارم که جان در پایت افشانم

2. به بوسه از لب شیرین تو انصاف بستانم

3. مرا تا داده ای رخصت که گه گه می گذر در ره

4. چنانم کشتی از شادی که ره رفتن نمی دانم

5. میسر نیست کز زلف تو سوی خود کشم مویی

6. اگر چه روزگاری شد که در دنباله آنم

7. مسلمان نیستم، گر نیست زلفت کافر مطلق

8. که کافر می کند آن را که می گوید مسلمانم

9. مرا با آنکه نگذارند گرد کوی تو گشتن

10. همی خواهم که خود را بر سر کویت بگردانم

11. بسی کوشم که پای خود کشم در گوشه عزلت

12. ولی مطلق نمی دارد غمت دست از گریبانم

13. چو من با دیدن رویت بدینسانم که می بینی

14. مبادا ساعتی کز دیدن رویت جدا مانم

15. به هر جایی که بنشینم ز عنوان وفای تو

16. نخواهم نامه ای تا از جگر خوانی نیفشانم

17. چو خو کردم در آب دیده از دریا نیندیشم

18. چو مرغابی شدم، اکنون چه باک از موج طوفانم!

19. تو مست ناز اگر آگه نه ای از روزگار من

20. ز خسرو پرس کت وا گوید از حال پریشانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
* این همه از نظر لطف شما می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
* که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
شعر کامل
حافظ
* باش تا خار سر کوی ترا نرگس وار
* دسته بندند و سوی مجلس سلطان آرند
شعر کامل
سنایی