غزل شمارهٔ 1261
1. ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم
2. سر تا به قدم جانی، کفر است که تن گویم
3. آن میم دهان داند از ابروی چون نونش
4. نی نی که غلط گفتم، من دانم و من گویم
5. هی هی سخن کفرست آن موی رسن گفتن
6. ببریده زبان بادم، گر بیش رسن گویم
7. زلفی که ازو آید بویی چو دم عیسی
8. بس فکر خطا باشد گر مشک ختن گویم
9. چشمم که دو صد دریا دارد نه به هر مژگان
10. این قلزم پر خون را چون نام عدن گویم
11. پیراهن خود گلها سازند قبا در خون
12. گر از رخ جانبخشت وصفی به ختن گویم
13. گفتی ز دهان من، خسرو، تو حدیثی گوی
14. در وصف دهان تو من خود چه سخن گویم؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده