غزل شمارهٔ 1272
1. گمراه شدم، ره سوی جانان ز که پرسم؟
2. وز هجر بمردم، خبر جان ز که پرسم؟
3. از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد
4. داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
5. خواب اجلم در سر و من مست خیالت
6. تعبیر چنین خواب پریشان ز که پرسم؟
7. کشت آن لب سر سبز مرا، گو ز من او را
8. کای خضر، ره چشمه حیوان ز که پرسم؟
9. ای رایت حسن تو روان کشتن عشاق
10. در آدمیان فتوی قربان ز که پرسم؟
11. یک درد تو گردد دو، گرم زانکه نپرسی
12. این درد که را گویم و درمان ز که پرسم؟
13. برد از دل من نقش بتان سحر دو چشمت
14. سحری که تو از دل بروی آن ز که پرسم؟
15. خواهم که کشم پیش دو بادام تو خود را
16. سلطان دو به یک مرتبه، فرمان ز که پرسم؟
17. دادند نشان دل خسرو سوی چشمت
18. مست است چو آن نرگس فتان، ز که پرسم؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده