غزل شمارهٔ 1288
1. پری رویی که من حیران اویم
2. به جان آمد دل از هجران اویم
3. رقیبا، دیدنم باری رها کن
4. دو روزه عمر تا مهمان اویم
5. بگفتندش، فلان مرد از غمت، گفت
6. «نخواهد مرد چون من جان اویم »
7. صبا هم بر شکست از ما که روزی
8. نیارد بویی از بستان اویم
9. چو مردم تشنه من در وادی هجر
10. چه سود ار چشمه حیوان اویم؟
11. ز زلفش دل همی جستم، دلم گفت
12. که زان تو نیم، من زان اویم
13. چو بر خسرو سیاست راند، گفتم
14. که با تو گفت من سلطان اویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده