امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1390

1. از دل پیام دارم، بر دوست چون رسانم

2. آنجا که اوست، باری خود را درون رسانم

3. آن باد را که آرد از تو پیامم، ای جان

4. یک جان چه باشد او را، صد جان فزون رسانم

5. گفتی که «خود مرا کس چون با کسی رساند»

6. گر در حضور باشی، دانی که چون رسانم

7. جان می بری ز سینه، وز دل گرانی غم

8. تو دست خود مرنجان تا من برون رسانم

9. گیرم جواب ندهی، دشنام گوی باری

10. تا من بدان تمنا دل را سکون رسانم

11. آنجا که کشته ای دل، شمشیر تیز بر کش

12. تا سر نهم هم آنجا، هم خون به خون رسانم

13. حکم ار کنی به مردن بر دیگران، تو دانی

14. لیکن اگر به محشر گویی، کنون رسانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم در صنع الهی باز کن، لب را ببند
* بهتر از خواندن بود، دیدن خط استاد را
شعر کامل
صائب تبریزی
* همت طلب از باطن پیران سحرخیز
* زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* چو خواهی که پیدا کنی گفت‌وگوی
* بباید زدن سنگ را بر سبوی
شعر کامل
فردوسی