غزل شمارهٔ 1405
1. عمرم گذشت و روی تو دیدن نیافتم
2. طاقت رسید و با تو رسیدن نیافتم
3. گفتم «رخت ببینم و میرم به پیش تو»
4. هم در هوس بمردم و دیدن نیافتم
5. گفتی به خون من سخنی، هم خوشم، ولیک
6. چه سود کز لب تو شنیدن یافتم
7. دی با درخت گل به چمن همنشین شدم
8. خود باغبان در آمد و چیدن نیافتم
9. بر دوست خواستم که نویسم حکایتی
10. از آب دیده دست کشیدن نیافتم
11. مرغم کز آشیان سلامت جدا شدم
12. ماندم ز آشیان و پریدن نیافتم
13. شد جان خسرو آب که از ساغر امید
14. یک شربت مراد چشیدن نیافتم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده