غزل شمارهٔ 1413
1. فریاد از این جفا که من از یار می کشم
2. اندک همی شمارم و بسیار می کشم
3. خاکم که کوب می خورم و پست می شوم
4. مورم که رنج می برم و بار می کشم
5. گر از جفای او دلم افگار می شود
6. بازش هم اندرین دل افگار می کشم
7. همسایه می بسوزد و فریاد می کند
8. زان ناله ها که من پس دیوار می کشم
9. بر یار هم جفا بود، ار گویمش به روی
10. جوری که من ز یار جفا کار می کشم
11. در ذکر او چه منع ز فریاد، آخرش
12. پیکانست کز جگر، نه ز پا، خار می کشم
13. روشن چو روز گشت در آفاق سوز من
14. این شعله کز جگر به شب تار می کشم
15. خسرو خراب گشته و جان هم شده خراب
16. کز دیده باده های چو گلنار می کشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده