غزل شمارهٔ 1431
1. نهفته خورد می آن شوخ و منکر است به رویم
2. کجاست دولت آنم که تا دهانش ببویم؟
3. خراب این هوسم که بود به خواب صبوحی
4. من آن دهان می آلود ز آب دیده بشویم
5. شبیش دیدم در خواب، سالهاست که هر شب
6. ز شام تا سحر آن خواب پیش خویش بگویم
7. مگر ز وادی جانان صبا برد خبر من
8. که کاروان سلامت گذر نکرد به سویم
9. به هر زمینی هر کس گلی شوند و گیایی
10. منم که مهرگیایی شوم به کوی تو رویم
11. به ناتوانیم از وی چه آن حال که بپرسیش؟
12. همین بس است که من سر بر آستانه اویم
13. کنون که توبه شکستم، کدوی می به سرم نه
14. چنان که کاسه سر بشکند ز بار سبویم
15. تو بر گلوی من ار تیغ آبدار برانی
16. بسی ز شربت آب حیات به به گلویم
17. مگو که خار جفایم ببین و مگذر ازین سوی
18. نه خسروم من، اگر سوی تو به دیده نپویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده