غزل شمارهٔ 1478
1. ای وجود تو دیده جانم
2. جسم پیدا و جان پنهانم
3. بس که سوی تو می دوم به خیال
4. سوی خود باز ره نمی دانم
5. گه کرشمه کنی و گاهی ناز
6. من بدین گونه زیست نتوانم
7. مهرت از جان من برون نرود
8. جان من، گر برون رود جانم
9. تا ترا دیدم و ندادم جان
10. والله از زیستن پشیمانم
11. پندم، ای دوست، می نهفتم، از آنک
12. تو ز شهری، من از بیابانم
13. این چنین با خیال یارب من
14. خسروم یا خیال جانانم؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده