غزل شمارهٔ 1493
1. گر من به کمند تو گرفتار نباشم
2. افتاده درین سایه دیوار نباشم
3. آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه
4. چندین به سر کوی تو بیدار نباشم
5. زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من
6. نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
7. خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می
8. یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم
9. خوش وقت دلی که بود آزاد که باری
10. من می نتوانم که گرفتار نباشم
11. چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور
12. آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم
13. گویند که «خسرو مگری » وای که چندین
14. بیرون نتراود، اگر افگار نباشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده