امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1507

1. شب ست این وه چه بی پایان و یا خود زلف یارست این

2. مه است این پیش چشمم یا خیال آن نگارست این

3. رسیده موسم نوروز و هر کس در گلستانی

4. جهان در چشم من زندان، چه ایام بهارست این؟

5. چه آیم در چمن، ای باغبان، کان گل که هست آنجا

6. به دیده می نمایم دل، به من گوید که خارست این

7. سیه شد روز من از غم، پریشان روزگارم هم

8. نه روز آسایشم باشد نه شب، چون روزگارست این؟

9. غم هجرم که می سوزد، رها کن تا همی سوزم

10. که از نامهربانی، چون ببینی، یادگارست این

11. غبار آورد چشمم ز انتظار و باد هم روزی

12. غباری نآرد از کویش که مزد انتظارست این

13. مرا گویند بیکاران، چه کارست این که تو داری؟

14. ز دل پرسیدم این، من هم نمی دانم چه کارست این

15. به غم خوردن موافق نه شوندم دوستان هر دم

16. ندارم من روا، زیرانه نقل خوشگوارست این

17. مرا افسوس می آید ز تیرش بر دل خسرو

18. سگش هم ننگرد زین سو که بس لاغر شکارست این


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
* دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* جهان آرمیده ز دست بدی
* شده آشکارا ره ایزدی
شعر کامل
فردوسی
* خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خلد
* تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست
شعر کامل
صائب تبریزی