امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1536

1. ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من

2. یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من

3. فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر

4. بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من

5. زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی

6. بیرون نیاید چون کنم این جان بدکردار من

7. یار ار چه از چشم نکو دیدن نمی آرد مرا

8. ای دیده بد، کور شو، گر ننگری در یار من

9. هان، ای رقیب، ار می کشی هم بر کفش نه تیغ را

10. مانا که شرمی آیدت از دیده خونبار من

11. بر جان من آخر هنوز، از چیست، بر آمد گره؟

12. بس نیست این کان زلف زد چندین گره در کار من

13. گر تو نیآزاری، بگو تا خویش را قربان کنم

14. چه پرسی از آزار دل، می بین به جان زار من

15. من خون خود کردم بحل، زان گونه کت باید، بکش

16. باشد که خشمت کم شود، ای کافر خونخوار من

17. گفتی که راز این درون سوزی ندارد آنچنان

18. تو راست می گویی، ولی پیداست از گفتار من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نیلوفر و لاله هر دو بی‌هیچ سبب
* این پوشد نیل و آن به خون شوید لب
شعر کامل
سنایی
* خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
* که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
شعر کامل
حافظ
* سیاووش لشکر به جیحون کشید
* به مژگان همی از جگر خون کشید
شعر کامل
فردوسی