امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1545

1. خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خواب من

2. تاب نمانده در تنم، زلف تو برد تاب من

3. فتنه چشم تو ستد خواب مرا به عهد تو

4. فتنه چو خواب کم کند، بهر چه برده خواب من؟

5. تشنه خون فتنه ام، بس که بخورد خون من

6. دشمن آب دیده ام، بس که بریخت آب من

7. درد سریت می دهد گریه زار من، بلی

8. خود همه درد سر بود حاصل این گلاب من

9. سوزش خود چه گویمت، بس که بگفت دمبدم

10. آتش دل به صد زبان، حال دل کباب من

11. روز من از تو گشت شب، ور غم روشنی خورم

12. آه جهان فروز دل، بس بود آفتاب من

13. در شب ماهتاب، اگر سگ همه شب فغان کند

14. آن سگ بافغان منم، روی تو ماهتاب من

15. عمر شتاب می کند، وقت وفای عهد شد

16. هست ز عمر بی وفا بیشتر این شتاب من

17. از تو همای کی فتد سایه بر آشیان ما!

18. جغد به حیله می پرد در وطن خراب من

19. دی در تو همی زدم لب به جفا گشادیم

20. بخت در دگر گشود از پی فتح باب من

21. بوسه سؤال کردمت، بوسه زدی به زیر لب

22. گر نه من ابلهم، همین بس نبود جواب من

23. خسرو از انقلاب تو، گر چه که ماند بی سکون

24. هم ز سکون به دل شود، این همه انقلاب من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
* تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
شعر کامل
حافظ
* دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره
* هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* گل نیز در آن هفته دهن باز نمی‌کرد
* و امروز نسیم سحرش پرده دریده‌ست
شعر کامل
سعدی