امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1571

1. یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان کن

2. قربان هزار چون من بر چشم ناتوان کن

3. رویت بلاست، بنما، تا جان دهند خلقی

4. در عهد خود ازینسان نرخ بلاگران کن

5. از دیدن تو مردم تا بزیم و نمیرم

6. در شخص مرده من خود رابیار و جان کن

7. از نوک غمزه تا کی خونها کنی دمادم

8. شهری بکشتی، اکنون شمشیر در میان کن

9. از کویش غم تو بگسست بند بندم

10. یک جرعه ای میم ده پیوند استخوان کن

11. از لب چو دیگرانم چون شکری ببخشی

12. باری طفیل ایشان خاکی در این و آن کن

13. گر دل بری، توانی، ور جان بری ز من هم

14. تسلیم تست خسرو خواه این و خواه آن کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شقایق سنگ را بتخانه کرده
* صبا جعد چمن را شانه کرده
شعر کامل
نظامی
* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ
* در زلف بتان، مپیچ، ای دل
* کاین رشته سری دراز دارد
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی