امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1595

1. اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن

2. به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن

3. چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود

4. چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن

5. رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش

6. به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن

7. بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم

8. که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن

9. تمام هستی من برد، گر کند نظری

10. نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن

11. نگار من، زخم جعد یک گره بگشا

12. مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن

13. کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل

14. به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن

15. هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم

16. ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟

17. چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون

18. زهی محال که باز آید از چنان دیدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون صدف هرکس که دندان بر سر دندان نهد
* سینه اش بی گفتگو گنجینه دریا شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
* جمال دولت محمود را به زلف ایاز
شعر کامل
حافظ
* بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
* کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
شعر کامل
حافظ