امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1640

1. در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوان

2. مهر خورشید لقایی ست که گفتن نتوان

3. غم بالاش مرا کشت، نمی یارم گفت

4. راستی را چه بلایی ست که گفتن نتوان

5. هر نفس دم چو نی از پرده عشاق زدن

6. کار بی برگ و نوایی ست که گفتن نتوان

7. تا بدیدم خم ابروی هلال آسایش

8. قدم انگشت نمایی ست که گفتن نتوان

9. مهربانی که ندارد سر سودای کسی

10. در سر بی سر و پایی ست که گفتن نتوان

11. خسروا، داد ازین می که به مهرش بکشم

12. کین می ناب ز جایی ست که گفتن نتوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشک بدخواهت از حسد چو بقم
* روی بدگویت از عنا چو زریر
شعر کامل
انوری
* آن آبنوسین شاخ بین، مار شکم سوراخ بین
* افسونگر گستاخ بین لب بر لب مار آمده
شعر کامل
خاقانی
* در چمن چون از خمار باده گردم بی قرار
* تاک از دست نوازش می دهد تسکین مرا
شعر کامل
صائب تبریزی