غزل شمارهٔ 1653
1. ای رهزن عشاق، چه عیار کسی تو
2. وی ماه شب افروز، چه طرار کسی تو
3. خون است می نوشگوارت ز دل خلق
4. ای ظالم بی مهر، چه خونخوار کسی تو
5. هر چند که گویند مکن جور، کنی بیش
6. زین خوی مخالف چه جفا کار کسی تو
7. خنجر زنی از غمزه و رحمت نکنی هیچ
8. زین بیش عفاالله چه ستمگار کسی تو
9. گر جان ندهم، سر نهم، آزرده کنی دل
10. هم جان و سر تو که دل آزار کسی تو
11. خوارم کنی و عزتم این بس که بگویی
12. کای بر درم افتاده، تویی خوار کسی تو
13. چندین که جفا برد ز تو خسرو مسکین
14. روزیش نگفتی که وفادار کسی تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده