غزل شمارهٔ 1846
1. نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی
2. مفروش لذتش را به حیات جاودانی
3. ز طرب مباش خالی می و رود خواه وساقی
4. که غنیمت است و دولت دو سه روز زندگانی
5. غم نیستی و هستی نخورد کسی که داند
6. که گذشت عمر و باقی نبود جهان فانی
7. مکن، ای امام مسجد، من رند را ملامت
8. چو به شهر می پرستان نرسیده ای، چه دانی؟
9. چه شوی به زهد غره که ز دیر می پرستان
10. به خدا رسید بتوان به تضرع نهانی
11. تو و زهد خرقه پوشان، من و دیر دردنوشان
12. به تو حال ما نماند، تو به حال ما نمانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده