امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1918

1. فسون چشمش ار خوابم نبستی

2. چرا چشمم چنین در خون نشستی؟

3. وگر بودی به چشمش مردمی هیچ

4. بدینسان در به روی من نبستی

5. ور از خوبان به آسانی شدی دل

6. ز آه عاشقان آتش بخستی

7. خوش آن وقتی که گاهی از سر ناز

8. بدیدی سوی ما و برشکستی

9. ببازم جان که دل خود بیش از آن برد

10. مقامر پخته ای من خام دستی

11. مؤذن چند خوانی در نمازم

12. چه می خواهی ز چون من بت پرستی

13. بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده

14. مگیر این بیهده گویی ز پستی

15. ز تو یک غمزه، وز عشاق شهری

16. ز تو یک تیر، وز عشاق شستی

17. رخت را کاش خسرو سیر دیدی

18. که مردی و ز نادیدن برستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه سود از روضۀ جنت اگر شیرین معاذالله
* ز کوی خود دری در روضۀ فرهاد نگشاید
شعر کامل
جامی
* چون شجاعت نبود، تیغ کند کار نیام
* جوهری مردی اگر هست، عصا شمشیرست
شعر کامل
صائب تبریزی
* آنچه از مائده فیض بر این نه طبق است
* رزق جمعی است که در پرده شب بیدارند
شعر کامل
صائب تبریزی