غزل شمارهٔ 1941
1. پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
2. اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!
3. ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت
4. ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی
5. شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده
6. که گر این امید باشد، بزییم چندگاهی
7. چو فغان کنم به کویت، ز علی اللهم چه رنجی؟
8. در شه تهی نباشد ز نفیر دادخواهی
9. نکنی تو راه کوته بر ما و هر زمانی
10. به فنا رهم نماید اجل و دراز راهی!
11. به امید با تو ما را چو نرفت پیش کاری
12. پس از این چو نامرادان من و گوشه ای و آهی
13. چه دراز بود امشب که خیال بر سر آمد
14. بدمید صبح، لیکن چو به سر رسید ماهی
15. به یکی ز همنشینان سخن تو دوش گفتم
16. که تو دیده ای فلان راچو به سر سیه کلاهی
17. به جواب گفت خسرو تو کجا رسی به وصفش
18. نظری ز دور می کن به جمال پادشاهی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده