غزل شمارهٔ 1979
1. نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی
2. اینک اینک که سراپای گل و آتش وی
3. بعد ازین جامه لطیف و تنک و تر پوشند
4. چو گل تازه بتان ختن و خلخ و ری
5. نازنینا، عرق از روی تو بر گل بچکید
6. می ممزوج لبالب برسان پی بر پی
7. پاک کن خوی ز بنا گوش که این مردم چشم
8. خون خود ریزد هر جا که بریزد ز تو خوی
9. رو سوی آب و به یک خنده پر از شکر کن
10. بر لب جوی به هر جا که روی روید نی
11. خیز و گلگشت چمن کن که نمانده ست به راه
12. چشم نرگس که ز تو زان ره بخرامی یک پی
13. خون خسرو به قدح کن، اگرت می باید
14. عاشق تست، مبادا که بگوید هی هی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده