غزل شمارهٔ 1996
1. می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری
2. وه چه خوشی گر نفسی پهلوی من باده خوری
3. گر ز خرابی منت نیست خبر رنجه مشو
4. مستی حسن ترا شاید اگر بی خبری
5. آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من
6. نرم نگردد دل تو وه چه عجب جانوری
7. هر کسی از پیرهنت رشک برد در برتو
8. من ز زمینی که تو آن زیر قدم می سپری
9. من به رهت خاک شدم بو که ته پا کنیم
10. سوی دگر پرشکنی کرده تو خوش می گذری
11. تا ستدی دل ز تنم ماند تنم خسته ز غم
12. باز دهد خسرو اگر جان ز تنش تو ببری
قبلی
هیچ نظری ثبت نشده