امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 321

1. ز خون دل که به رخسار ماجرای من است

2. بخوان به لطف که دیباچه وفای من است

3. نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این

4. که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است

5. به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد

6. کزو فزایش این درد بی دوای من است

7. درون جان تویی از بهر آنش دارم دوست

8. وگرنه جان مرا بی تو یک بلای من است

9. فضول بین تو که جایی همی نهم خود را

10. که زیر پای سگ کوی دوست جای من است

11. چه حد دعوی نیلوفر آنکه لاف غرور

12. زند که چشمه خورشید آشنای من است

13. بسوختم ز دل و هم به پیش دل گفتم

14. که روز این دل بد روز من بلای من است

15. کجا روم که مرا کرد بوی او گمراه

16. که هر سپیده دم آن بوی آشنای من است

17. بنال پیش درش، خسروا، که آن سلطان

18. شناخته ست که این ناله گدای من است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد
* که دل از سینه لیلی ره صحرا برداشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر چه زندانی است دست خالیم در آستین
* کارساز عالمی از همت مردانه ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* هوش خردمند را عشق به تاراج برد
* من نشنیدم که باز صید کبوتر شود
شعر کامل
سعدی